خبرنگار "رادیکال پرس" رو به
شورمن (saltly man)
گفت: نظر شما در مورد سخنرانی پریزدنت "بااونا" که اظهار داشته اند شما بیهوده کچلک بازی راه
انداخته اید چیست؟
شورمن: ما با هم این حرفها را نداریم که ... پس اون فردا که از کاخ سیاه(!) الاخون و والاخون شد ... جفنگیاتش رو پس میگره.
خبرنگار: شنیده شده که سطح تحصیلاتتان تو مایه های اهن و تلمب تان نیست آیا این چنین است؟
شورمن: آن موقع ها که من جوان تر بودم ؛ دولت ورود ما سیاهان به مدرسه و دانشگاه را قدغن کرده بود ؛ سیکل را هم به زور گرفتم ...
خبرنگار: پس چطور تونستین ....؟؟؟
شورمن: به خاطر هیکل درشت و نیرومندم بدینجا رسیدم.
خبرنگار: یعنی هر کس که قوی باشد و رگان دستش هویدا .... ممکن است که ... چطور ممکن است؟! بیشتر توضیح دهید.
شورمن: کاری ندارد که ... وارد ارتش شو و خلاص ...
خبرنگار: به همین سادگی؟ خب بعدش چه شد؟
شورمن: بعدش رفتم ویتنامووو و شدم سروان ... یادش بخیر که به خاطر "میم" میهنم چه کارا که نکردم... چه کسایی رو که نکشتم...یاد اون روزا بخیر...
خبرنگار: یعنی باید سروان شورمن صداتون کنیم؟
شورمن: تف به ریا .... ناچاریم به ریا!
خبرنگار: WHAT؟؟؟؟؟
شورمن: ناچارم میکنین که بگم که چی شد که من الآن اینجام ...
خبرنگار: خب؟
شورمن: بعدش به افغانستان و پاکستان رفتم و یه کشتی فرنگی گرفتم و شدم سرگرد ..
چشمان باباغوری خبرنگار ، جناب شورمن را جغور و بغور می دید که گفت: پس شما باید کشتی گیر ماهری باشین ... مخصوصا که حریفاتون القاعده و طالبان بودن... خیلیم قدر بودن ... درستش اینه ... به افتخار قهرمان جنگ ... پیف پیف(!) هورااااااااا...
شورمن ، شق و رق شد و ادامه داد: اونا که خودی بودن ... ملت شون ...
خبرنگار: بله از اتاق فرمان اشاره میکنن که باید بریم و برگردیم ...
خبرنگار: رفتیم و برگشتیم... جناب سرگرد شورمن , بعد از نجات(!) مردم افغانستان و پاکیستان ... اه متنفرم از لهجه ی انگلیسیا ... اه ه هههه
شورمن: ببخشین... شیکر تو کلامتون ... ولی من سرگرد نیستم.
خبرنگار: یعنی بازم ترفیع گرفتین ... ببخشین جناب سرهنگ شورمن
شورمن: این درجه رو بعد جنگ عراق و نابود کردن دست نشوندمون گرف... (سانسور شد)
خبرنگار: پس چی صداتون کنم ؟
شورمن: به خاطر مدیریت جنگ تو سوریه , ژنرال شدم ...
خبرنگار: ژنرال شورمن ....
شورمن: مثل اینکه فراموش کردین که من سناتورم... اونم تنها سناتور سیاه سنا...
خبرنگار: جناب سناتور چرا میخواهید وارد بازی شلم شوربای سیاست شوید؟ با اینهمه کشت و کشتار شایان, کمی به خود استراحت بدهید...
شورمن: تا من پوزه ی پریزدنت"با اونا" را به خاک نمالم... از پا نخواهم ...
خبرنگار: دلتون خیلی پره ... انگار که جمهوری خواهین...
شورمن: ذغنبود .....
خبرنگار: پس دموکراتین و اختلافات درون حزبی....
شورمن: من مستقلا وارد انتخابات شدم
خبرنگار که از بهت چشمانش اندازه ی نعلبکی شده بود گفت: امکان ندارد!!!
شورمن: دلار چاره ی کار بود...
خبرنگار: اینهمه دلار از کجا؟؟؟ مگر شما تمام این سالها در ارتش نبودین؟؟؟
شورمن: شرکت نفتی کوچکی هم در عراق داشتم...
خبرنگار: به همین راحتی؟؟
شورمن: جمع کردن امضاها از 48 ایالت اوضاع را برایم سخت کرده بود... مگه مردم به این آسونی امضا میکردن...
خبرنگار: حتما باز گره این مشکل با دلار حل شد؟
شورمن: نه همه اش...
خبرنگار: پس چ....؟؟؟
شورمن: تهدید ؛ ارعاب ؛ دزدی؛ قتل و کمی خشونت هم چاشنی اش کردم....
خبرنگار: اینطور نامزد انتخاباتی شدین؟
شورمن: نه...
خبرنگار: این همه پول و دلار و خشونت و قتل و ... به باد رفت؟؟!!
شورمن: با اینها فقط توانستم اسمم را وارد لیست کاندیداها کنم...
خبرنگار: پس چطور تونستین نامزد سوم ریاست جمهوری شین؟؟
شورمن: بهایش شرکت نفتی ام بود... الآن دیگر هیچ ندارم بجز لباس تنم...
خبرنگار: آیا این هزینه و بهای سنگین به این پیروزی بزرگ می ارزد؟
شورمن: کدام پیروزی بزرگ؟ احتمال پیروزی من بیش از 6 درصد نیست!!!!
خبرنگار: تا برنامه ای دیگر ... goodbye ....
نور .. صدا .. تصویر...کات
-الو
-سازمان سیا؟؟؟
_بله بفرمایین
-ترش بود یا شیرین .... همممم ...
-وصلتون میکنم به آشپزخونه ی سازمان
-نه ... اینجا یه تروریست هست که انگار از یه کره دیگه اومده و علائم جنون و حماقت آنی داره...
-الو... الو..
خبرنگار: شورمن شورش رو در آورده .... تا نزدم شپلاقیش نکردم ... بندازینش بیرون .... مرتیکه ی ...(سانسور شد)