سیاست ما عین طنازی ماست و طنازی ما عین سیاست ما...کلا ذات سیاست طنز است و لا غیر

۲ مطلب با موضوع «دیالوگ طنز» ثبت شده است

خواستگاری و کمپین خودروی ملی

لابد شما هم مثل معروف "پسر تا ازدواج نکند،آدم نمیشود" را شنیده اید.والده گرامی من که از طرفداران دو آتیشه این مثل بود با پدر ، قرار خواستگاری را گذاشت. جلسه خواستگاری:

من: صلوات بر روح سراینده ی مثل و فاتحمه الصوات

پدر عروس در حالی که با یک دستش موهای بهم چسبیده اش را روی تابه ی چرب سرش تفت میداد : آقا داماد ان شاء الله کار دارن که؟

پدرم: بله تو یکی از بهترین شرکت های تهران کارمندن..

پدر عروس: خب به سلامتی ... خونه و ماشین چی؟؟!

وقتی با چشمان گشاد پدرم روبه رو شد ..برای بازارگرمی دختر ترشی و مرباگذاشته اش (!) خونه که هیچی... ولی حاجی خودت که میدونی ماشین الآن جزء ضروریات زندگیه ....

پدرم با خنده دست سنگینش را بر پک و پهلویم کوفت که قرمز شدم  و رو به پدر عروس:بله

مادرم با اشاره به شازده پسرش:ماشین مدل بالاش به کنار و نجابتش ...

مادر هی قربان دست وپای بلورینم میرفت تا که مقبول افتادم...

پدر عروس که از حامیان کمپین "ضد خودروی ملی" بود رو به پدرم:مدل ماشینش؟؟؟

پدر با افتخار:پراید صفر 94 و لیزینگ و فرمون هیدرولیک و دنده اتومات و....

پدر عروس سبیل چخماقی اش را تابی داد و گفت: من رو کمپین خیلی تعصب دارم ما رو به خیر و شما رو به سلامت...

من که از خداخواسته بلند میشدم که... پدرم ضربتی بر پایم نواخت که ستون فقراتم مشغول رقص بندری..

پدرم:ماشینش رو فردا قولنامه میکنم... عروس قشنگم چایی رو بیار...

من که تمام هم و غمم این بود که خود را از شر این موقعیت خلاص کنم...بلند شدم تا گل و گردنم و پک و پهلویم فرصت ریکاوری یابند و با صدای رسا نشان میتی کومان سایپا را نشانشان دادم و رو به پدرم: مثل اینکه یادتون رفته من کارمند سایپام... اگه منم بیام تو کمپین... سایپا ورشکسته و منم بیکار میشم...

من که در انتظار سیلی بودم در کمال بهت والدینم سمت در خروجی رفتند و گفتن: حاجی پسر بیکارمون به درد دخترون نمیخوره ...

پدر عروس: ما هم میخواستیم که عضویتمون رو از کمپین لغو کنیم!!!😔😭😞



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میر شکاک

دیالوگ طنز-غذای خوشمزه سلف

-این دیگر چیست؟

-خب مشخص است!غذای خوشمزه و ارزان قیمت سلف است.

-این را که میدانم!این تار مو را میگویم..

-ای بابا !مو که چیزی نیست!چیزهای عجیب تری هم گاهی در غذاها پیدا میشود!لابد یکی از آشپزهای محترم از آن شامپوهای ضد ریزش مو(که اگر تبلیغ نبود نامش را میگفتم)استفاده نمیکند!

-من که تا به حال چیزی ندیده ام!

-از این به بعد بیشتر دقت کن!حتماپیدا خواهی کرد!

-مثلا چه چیزهایی؟؟؟

-یکبار یک تکه پارچه مشاهده شد...

-دیگر چه؟بگو!من تحملش را دارم.

-یکبار هم یک دستگاه سوسک کوچک مشاهده کردم!!!!

-بس است دیگر!دییگر طاقت شنیدنش را ندارم!آتش فشان درونم در حال فعال شدن است!!!

-یک راه حل خوب برای اینکه غذاهای دانشگاه به زبانت حسابی مزه کند...چشمانت را ببند و بخور!زیاد هم حساس نشو!نوش جانت!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میر شکاک